AzzA
... جائی برای گریز به تنهائی هام ...

:: Home :: XML ::

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

Posted by AzzA at ۱۹:۰۱:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

براي روز ميلاد تن من،
نمي خوام پيرهن شادي بپوشي
به رسم عادت ديرينه حتي،
برايم جام سرمستي بنوشي
براي روز ميلادم اگر تو،
به فکر هديه اي ارزنده هستي
منو با خود ببر تا اوج خواستن،
بگو با من که با من زنده هستي
که من بي تو نه آغازم نه پايان،
تويي آغاز روز بودن من
نذار پايان اين احساس شيرين،
بشه بي تو غم فرسودن من

نمي خوام از گلهاي سرخابي،
برايم تاج خوشبختي بياري
به ارزشهاي ايثار محبت،
به پايم اشک خوشحالي بباري
بذار از داغي دستهاي تنها،
بگيره هرم گرما بستر من
بذار با تو بسوزه جسم خستم،
ببيني آتش و خاکستر من
اي تنها نياز زنده موندن،
بکش دست نوازش بر سر من
به تن کن پيرهني رنگ محبت،
اگه خواستي بيايي ديدن من

که من بي تو نه آغازم نه پايان،
تويي آغاز روز بودن من
نذار پايان اين احساس شيرين،
بشه بي تو غم فرسودن من

که من بي تو نه آغازم نه پايان،
تويي آغاز روز بودن من
نذار پايان اين احساس شيرين،
بشه بي تو غم فرسودن من

بشه بي تو غم فرسودن من

Posted by AzzA at ۱۶:۵۸:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

ای زاده ی حق پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت

ای شناگر قابل تو آب نمی دیدی
بازیچه شب گردان مهتاب نمی دیدی
ای زاده ی حق پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از اصل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت

اینک تو و این مرداب
اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این است
رفتیم دگر در خواب

ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت

رفتیم و از این رفتن بسیار تو را بخشید
آزادی و قلب تو بر رفتن ما خندید
آن تازه رس نوبر گر حال مرا پرسید
گو شکر خدا گفتم و راضی ز ثوابت
لعنت به تو و ذات خرابت

بر اصل و نسب بالی
ای اصل و نسب عالی
ای کاش نبینی تو
آن روز که پامالی
ای عاشق پوشالی
اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و ذات خرابت

ای عاشق پوشالی
گفتم که گلی افسوس
پا تا به سرت خاره
ای بی خبر و مدهوش
این مستی پیروزی
چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنه ی آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت

در آیینه ات بنگر
حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور این دست تو نیست اینی
این است ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیش کش و قصه ی ما هم به سلامت

ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از اصل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت

پایان سخن بشنو این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قرارم
گر حوصله این بود وچنین پا به فرارم
این گونه اگر گربه صفت بودم و حاضر به جوابم
لعنت به من و عشق و بر این ذات خرابم

اینک تو و این مرداب اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این است رفتیم دگر در خواب
ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت

لعنت به تو و ذات خرابت
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو
مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو

به خیالم که تو شاه پریونی
باوفایی خوب و پاکی مهربونی
به خیالم که اگه وفا کنم من
قدر این مهر و وفا رو تو می دونی

به خیلم که تویی عصای پیری
توی دستات دستای منُ می گیری
به خیالم که در این عهد جوونی
لحظه ای رو بی وجودم نمی مونی
چه خیال پوچ و چه فکر مُحالی
همه قصه ، همه ریا ، همه واقی

دنبال یه روزنه یه روشنایی گشتم
و ندیدم اما جز سیاه
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو

مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو

مرحبا به این همه عشق و وفا

چه دل زبر و زرنگی داشتی تو

منو بگو چه ساده دل چه ساده و چه خوش خیال
زیر چه ابر تیره ای باز کرده بودم پر و بال
تو رو بگو چه بی وفا انگار نه انگار با منی
نشستی با رقیب من حرف از محبت می زنی

مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو

مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو

Posted by AzzA at ۳:۵۶:: 0 Comments (نظر)::


تو که تاره رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چه جوری مارو دیونه دیدی
تو چه جور نقشه برامون کشیدی

نکنه هوس گریبون دلت رو بگیره
نکنه تا جون گرفت دوباره این دل بمیره
نکنه اشک مارو تو هم بخوای دربیاری
نکنه حوصله مونو تو بخوای سر بیاری
ما دیگه خسته شدیم

حوصله ی حرفای پوچُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم
طاقت کوچ ُ نداریم


یه باری از دوشم بگیر
مشکل رو مشکلم نذار
نکنه اشک مارو تو هم بخوای

دربیاری نکنه حوصله مون ُ تو بخوای سر بیاری
ما دیگه خسته شدیم حوصله ی حرفای پوچ ُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت پوچُ نداریم
سر به سرم بذار ولی سر به سر دلم نذار
ما دیگه خسته شدیم حوصله ی حرفای پوچ ُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت کوچ ُ نداریم

تو یکی بیا باما از ته دل یار بشو

راستی راستی بیا با ما عمری گرفتار بشو...

Posted by AzzA at ۳:۵۳:: 0 Comments (نظر)::


بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام
و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند

اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی


زبانم می گوید زبانم می گوید
به امید روزی که روزگارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب و غمگین تر از دم جدایی باشد


اما دلم میگوید به امید روزی که آشیانت بالاتر از آشیان عقاب ،
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت
بر لبانت لبخند و صد هزار پری کنیزت باشند


تو که تازه رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چه جوری ما رو دیونه دیدی
توچه جور نقشه برامون کشیدی .


عمریه عمریه که عاشق خدایی این دل ما
آخر خط و باز فدایی این دل ما

تو یکی بیا و از پشت دیگه خنجرش نزن


ذالفقار عشقت ُ تویکی بر سرش نزن
دل مارو به خزونه تو با عشقت دیگه پرپرش نکن
بیچاره خوش باورو ساده وپاک دل ما
واسه یک ذره وفا عمری هلاک دل ما


بیا باما تو یکی از ته دل یار بشو
راستی راستی بیا با ما عمری گرفتار بشو

Posted by AzzA at ۳:۳۴:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

توی کوچه های خلوت
راهی عشق تو بودم
راهی ترانه هائی
که برای تو سرودم
زیر لب می خوندم آروم
تک تک ترانه هاتو
به امیدی که دوباره
میشنوم بازم صداتو
ولی هرچی انتظار
کشیدم نیومدی
هرچقدر تو کوچه ها
قدم زدم نیومدی
همه ترانه هام
توی گریه گم شدند
زیر پام خیس شد از اشکام
تو بازم نیومدی
به خودم میگفتم هرجا
که باشی میای سراغم
آخه گفته بودی جز تو
هیچ کسی رو دوست ندارم
باورم نمیشد از من
ببری واسه همیشه
آخه گفته بودی عشقت
توی جونم کرده ریشه
گفتم آخه مگه میشه
تو به یاد من نباشی
مگه میشه که بخوای تو

بری و ازم جدا شی
ولی هرچی انتظار
کشیدم نیومدی
هرچقدر تو کوچه ها
قدم زدم نیومدی
همه ترانه هام
توی گریه گم شدند
زیر پام خیس شد از اشکام
تو بازم نیومدی
به خودم میگفتم هرجا
که باشی میای سراغم
آخه گفته بودی جز تو
هیچ کسی رو دوست ندارم
باورم نمیشد از من
ببری واسه همیشه
آخه گفته بودی عشقت
توی جونم کرده ریشه
گفتم آخه مگه میشه
تو به یاد من نباشی
مگه میشه که بخوای تو

بری و ازم جدا شی
ولی هرچی انتظار
کشیدم نیومدی
هرچقدر تو کوچه ها
قدم زدم نیومدی
همه ترانه هام
توی گریه گم شدند
زیر پام خیس شد از اشکام
تو بازم نیومدی

Posted by AzzA at ۶:۴۹:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

ما چون دو دريچه روبروي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده

عمر آيينه بهشت اما آه
بيش از شب و روز تير و دي کوتاه

اکنون دل من شکسته و خستست
زيرا يکي از دريچه ها بستست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرين به سفر که هرچه کرد او کرد
نفرين به سفر که هرچه کرد او کرد

ما چون دو دريچه روبروي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده

Posted by AzzA at ۴:۰۰:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

به همين سادگی رفتي بي خدا حافظ عزيزم

سهم تو شد روز تازه سهم من اشك كه بريزم

به همين سادگی كم شد عمر گل بوته تو دستات

گله از تو نيست مي دونم خودم اينو از تو خواستم

به جون ستاره هامون تو عزيزتر از چشامي

هر جا هستي خوب و خوش باش تا ابد بغض صدامي

تورو محض لحظه هامون نشه باورت يه وقتي

كه دوستت ندارم اينو به خدا گفتم به سختي

من اگه دوستت نداشتم پاي غمهات نمي موندم

واست اينهمه ترانه از ته دل نمي خوندم

اگه گفتم برو خوبم

واسه اين بود كه مي ديدم

داري آب ميشي مي ميري

اينو از همه شنيدم

دارم از دوريت مي ميرم تا كنار من نسوزي

از دلم نميري عمرم نفسايي كه هنوزي

تورو محض خيره هامون كه نفس نفس خدا شد

از همون لحظه كه رفتي روحم از تنم جدا شد

تو كه تنها نمي موني من تنها رو دعا كن

خاطراتمو نگه دار اما دستامو رها كن

دست تو اول عشقه بسپرش به آخرين مرد

مردي كه پشت يه ديوار واسه چشمات گريه مي كرد گريه مي كرد

گريه مي كرد گريه مي كرد

Posted by AzzA at ۱۳:۵۶:: 0 Comments (نظر)::


به پاي تو هدر شدم يه عمره در به در شدم

هميشه در سفر شدم حالا مياي ميگي برو

هم سوختم و ساختم برات آبروم باختم به پات

شدم دليل خنده هات حالا مياي ميگي برو

نازكتر از گل نشنيدي به عشق پاكم خنديدي

حرفامو كاش مي فهميدي سهم من از عشق اين نبود

نفس بودي نه يك هوس هيشكي نبود تو بودي بس

سهم من از تو خاطرس حالا مياي ميگي برو

محض رضاي عاشقي برو ولي نگو كه من

برنده برگشتم آخه بهت مي خندن خوب من

آخه هنوزم بعضيا راست و دروغو مي دونن

يه عده عاشق حيله و از توي چشمات مي خونن

گذاشتي عاشقت بشم بعد بري تنهام بذاري

خوب كه خراب تو شدم بگي كه دوستم نداري

سرم تو كارم بود و بس سرزده از راه اومدي

گفتم ستاره نمي خوام گفتي كه از ماه اومدي

به پاي تو هدر شدم يه عمره در به در شدم

هميشه در سفر شدم حالا مياي ميگي برو

هم سوختم و ساختم برات آبروم باختم به پات

شدم دليل خنده هات حالا مياي ميگي برو

نازكتر از گل نشنيدي به عشق پاكم خنديدي

حرفامو كاش مي فهميدي سهم من از عشق اين نبود

نفس بودي نه يك هوس هيشكي نبود تو بودي بس

سهم من از تو خاطرس حالا مياي ميگي برو

Posted by AzzA at ۱۳:۵۵:: 0 Comments (نظر)::


چه تلخه بی تو گم شدن، تو سایه های سرد شب
چه خسته پرسه میزنه پس از تو کوچه گرد شب

شاید تو با ستاره های شب صدامو گوش بدی
از برج واژه اینهمه ترانه هامو گوش بدی

لحظه های تلخ مرگ لحظه های بی تو بودن
از تو سهم من همینه شعر دلتنگی سرودن

سایه ای تنها رو هر شب تا در میخونه بردن
در پناه می شبارو به فراموشی سپردن

Posted by AzzA at ۱۱:۵۵:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

من وتو

من، با یه دنیا خاطره
تو به من گفتی برو
من چه جوری جداشم از تو
من، میخوام از دنیا برم
تو میگی تنهایی برو
من میمیرم جداشم از تو

من با دلی خون از غم تو
چی میشه بمونی با من
نگو شرم میکنم از تو
من با خودم میگم دل تو
چرا بد میکنه با من
باشه دل میکنم از تو

رفتم از شهر خدا ستاره چیدم واسه تو
تو ستاره ام رو سوزوندی آخرش گفتی برو
آی دلت بسوزه بیرحم تو اسیر دلتی
کاش میدونستی عزیزم اون ستاره خودتی
تو سوزوندی خودت رو، با خودت منم سوزوندی
کاشکی دل نداشتی و جاش توی قلب من میموندی

تو سوزوندی خودت رو، با خودت منم سوزوندی
کاشکی دل نداشتی و جاش توی قلب من میموندی

Posted by AzzA at ۲۱:۲۴:: 0 Comments (نظر)::


 
 

  Copyright © 2006      Designed: AzzA