بگذار تا برایت بگویم که تا کجا پرواز کرده ام ،
بگذار برایت ترانه ای بخوانم و شاهد رقصیدن تو باشم ،
شاید که دیوانگی ام مرحمی یابد و آرام شود این سروصدای های ناهنجار روح من که دایما نشخوار میشود با زبان سرم ،
نه ! بگذار خاموش بمانم که نمیتوانم از آنچه هستم خود را فراری دهم و آغوش باز کنم به آنچه نیستم !
بگذار اگر که نیستی ، اگر که نخواهی بود ، از این دور دست ها نظاره گر چشمان تو باشم و دلخوش بودنت !
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home