AzzA
... جائی برای گریز به تنهائی هام ...

:: Home :: XML ::

۱۳۸۳ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

مادر بزرگ

گیس سفید ، ابرو سفید
مادر بزرگ
سیابخت رو سفید
مادر بزرگ
بی صدای ناامید گوشه گیر
قصه گوی دیگه لب بسته ی پیر

قصه های تو هنوزم یادمه
قصه ی ساده " نارنج و ترنج "
قصه ی " خار کن و دیو و پیر زن "
قصه ی " سیمرغ و اژدها و گنج "

تو تموم قصه هات
حرف من اومده بود
روی لوح هر طلسم
اسم من حک شده بود

وقتی از " دختر چین " حرف می زدی
خودمو تو رویا " سردار " می دیدم
خودمو با دختر " خاقان چین "
سوار یه اسب بالدار می دیدم

شیشه عمر " دیو " رو، تو رویاهام
به خود " شاه پریون " می دادم
آدمای شهر سنگستون اگه جون می خواستن
بهشون جون می دادم

رو سفید ، مادر بزرگ
مو سفید ، مادر بزرگ
قصه ها دود شدن
حرفا نابود شدن

دیگه نه " چشمه آب "
نه دیگه " شهر باهار "
دیگه نه " تیغ طلا "
نه دیگه " اسب و سوار "

این منم & مادر بزرگ
مرد بندی طلسم
شاعری بدون حرف
عاشقی بدون اسم

چیزی که مادر بزرگ
حالا باید بشکنه
نه دیگه " طلسم دیو "
" شیشه عمر منه "

گیس سفید ، ابرو سفید
سیا بخت رو سفید ، مادر بزرگ ...

Posted by AzzA at ۱:۵۶:: 0 Comments (نظر)::


 
 

  Copyright © 2006      Designed: AzzA