دل به غم سپرده ام ، در عبور از سالها زخمی از زمانه ها ، خسته از خیالها
چون حکایتی مگو ، رفته ام زیادها برگ بی درختمو ، در مسیر آبها
نه صدایی ، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ، نه مرا مانده پناهی
نیشها و نوشها شنیده ام ، بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغرا دل سپرده ام ، هر چه درد را به جان خریده ام
در مسیر بادها
نیشها و نوشها شنیده ام ، بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغرا دل سپرده ام ، هر چه درد را به جان خریده ام
در عبور سالها
نه صدایی ، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ، نه مرا مانده پناهی
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home