AzzA
... جائی برای گریز به تنهائی هام ...

:: Home :: XML ::

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

خواهم رفت ... بی نام و نشان ...

خواهم رفت ...

تا دنیا را برای کسی با کلماتم تلخ نکنم ...

تا زندگی را برای کسی با جملاتم کوچک نکنم ...

خواهم رفت ...

تا دلگرفتگی هایم نیز بی نام و نشان تر شوند ..

خواهم رفت تا ....

....

همه بهانه ای است برای سرگرمی دوباره میان طوفان های زندگی ...

خواهم رفت تا کسی به من نخدد و کسی برایم نگرید ...

من تنها محتاج خوانده شدن بودم نه هیچ چیز دیگر!

....

بی نام تر و بی نشان تر ...

....

دیگر هیچ چیز شادم نمی کند ... بی امید و بی هیچ آرزویی تنها برای فرار از بارهای کوچک و بزرگ امروز و فردا را می گذرانم ...

Posted by AzzA at ۱۵:۰۹:: 2 Comments (نظر)::


روزهای بدی است ...

و من محتاج معجزه های کوچکی تا امیدی بیابم برای ادامه ی راه!

...

به گمانم این روزهای تکراری زندگی آنقدر کسل کننده اند که برای هیجان باید مرگ را تجربه کرد!

Posted by AzzA at ۱۵:۰۷:: 0 Comments (نظر)::


کاش بدانی ...

تمام روزهایی که مثل یک عروسک بی فکر همبازی ات می شوم و لبخند های احمقانه می زنم تنها آرزویم این است: مبادا دلت بشکند!... و تو همچنان بازی ام می دهی ... و من بازی بازی زندگی را می بازم!



نمی دانم چقدر حال روزهای مرا می فهمی ... گاهی فکر می کنم هیچ ... حتی کلمه ای .... نگاه که پیشکش ...



می دانم چقدر از من دوری .... گاهی فکر می کنم بیش از این جاده ی پیچ در پیچ ...

می دانم چقدر ساده مانده ام ....

و می دانم همین روزهاست که ساده تر بروم ....

...............

می دانم که پیش از رفتنم جای نیمه خالی ام پر است ....

می دانم ...

می دانم ...

خیلی چیزها را می دانم!

اما کاش این را هم می دانستم که "چرا"؟؟؟؟

Posted by AzzA at ۱۵:۰۵:: 1 Comments (نظر)::


کاری بجز دوست داشتن تو
من بلد نیستم
بامن بدی کردی ولی من
با تو بد نیستم
تندی مثه شلاق بارون میکنی
پروانه قلبم و لرزون میکنی
گلهای تازه تازه شوق منو
زخمی تر از خار بیابون میکنی
با این همه کاری بجز دوست داشتن تو
من بلد نیستم
بامن بدی کردی ولی من
با تو بد نیستم
دنبال تو سایه شدم،بی اختیاروبی خبر
افتاده میبری منو ازاین گذار به اون گذر
بی اعتنا به بودن و نبودن این همسفر
حتی نمی بینی منم یاکه غبار پشت سر
با این همه کاری بجز دوست داشتن تو
من بلد نیستم
بامن بدی کردی ولی من
با تو بد نیستم
تلخی نکن،تندی نکن تو هم گرفتار منی
بیشتر ازاینم بدکنی تو پیش من نمیشکنی
خود زمستونم باشی هنوز هوای تو خوشه
دل سختی کولاک تو ،اگرچه عاشق می کشه
با این همه کاری بجز دوست داشتن تو
من بلد نیستم
بامن بدی کردی ولی من
با تو بد نیستم

Posted by AzzA at ۱۵:۰۴:: 0 Comments (نظر)::


دلم می خواهد تا خود صبح تکرار کنم: بی تو یعنی خالی ... خالی یعنی بی تو ...

اما می دانم "با تو" هم "خالی" خواهد بود!

همه ی "با تو" های دوره زمانه ی ما "خالی" شده اند ...

Posted by AzzA at ۱۵:۰۲:: 0 Comments (نظر)::


حق با تو است و با تمام عاقلان عالم!

خودم هستم که اجازه می دهم شما و شماهای دیگر هرچقدر می خواهید مقابل چشمان من بایستید و دروغ بگویید و من لبخند بزنم و سرتکان دهم!

پس نتیجه: تو خوبی...

: من بد....

: هیچ کدام خاکستری نیستیم چون خاکستری رنگ نیست

: این روزها هروقت دلت گرفت حافظ بخوان!

: دعا کن ....

Posted by AzzA at ۱۵:۰۱:: 0 Comments (نظر)::



كوله بار آرزوهات روي دوشت تاكجاها رفتي با پاي پياده
رفتي وبه هرچي خواستي نرسيدي متآسفم برات اي دل ساده
دل به هركي دادي از سادگي دادي زندگي تو پاي دل دادگي دادي
هر جا كه ديدي چراغي پر فروق تا بهش رسيدي فهميدي دروغ
متآسفم برات ايـــــــــــــــــــــــــــــــــي دل ســــــــــــــــــــــــــــــــــــاده
عاشق و خسته و غمگين وپريشون دل بيكس دلك بي سرو سامون
دل زخمي دل تنها و تكيده دل گريون منو اي دل گريون
متآسفم برات ايـــــــــــــــــــــــــــــــــي دل ســــــــــــــــــــــــــــــــــــاده
كوله بار آرزوهات و كي دزديد دل ديونه به گريه هات كي خنديد
عاشق و خسته و غمگين وپريشون دل بيكس دلك بي سرو سامون
تو رو با حول و ولا تنها گزاشتن اونا كه لياقت عشق و نداشتن
تك و تنهاي و با پاي پياده متآسفم برات ايــــــــــــي دل ســــــــــاده

Posted by AzzA at ۱۴:۵۹:: 0 Comments (نظر)::


مي به قدح ريختي فتنه برانگيختي
كوي خرابات را تو چه كه ديدي بگو
اي شه و سلطان ما اي طربستان ما
در حرم جان ما جان ما جان ما ...
بر چه رسيدي بگو
مطرب مهتاب رو آنچه شنيدي بگو آنچه شنيدي بگو ...

كريمان جان فداي دوست كردند
سگي بگذار ما هم مردمانيم
غرضها تيره دارد دوستي را
غرضها را چرا از دل نرانيم

Posted by AzzA at ۰:۳۸:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ مهر ۲۸, یکشنبه

حرف را باید زد!درد را باید گفت!

سخن از مهر من و جور تو نیست.
سخن از متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر

Posted by AzzA at ۲۳:۰۱:: 0 Comments (نظر)::


قصه عادت

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند
چه تلخ است قصه عادت

Posted by AzzA at ۲۲:۵۸:: 0 Comments (نظر)::


خاموش منشین
خدا را...
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
از عشق چیزی بگو

Posted by AzzA at ۱۴:۲۳:: 0 Comments (نظر)::


۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

خود را به که بسپارم

وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل

دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی

از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق

آلوده به صد رنگ است

Posted by AzzA at ۱۵:۵۸:: 0 Comments (نظر)::


من به این چرخ و فلک ، دیگه حساب پس نمیدم
این دو روز زندگی رو ، دیگه از دست نمیدم

Posted by AzzA at ۱۵:۳۷:: 0 Comments (نظر)::


تنهايی را دوست دارم زيرا بی وفا نيست ... تنهايی را دوست دارم زيرا عشق دروغی در آن نيست ... تنهايی را دوست دام زيرا تجربه کردم ... تنهايی را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست .. . تنهايی را دوست دارم زيرا.... در کلبه تنهايی هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد .

Posted by AzzA at ۱۵:۳۳:: 0 Comments (نظر)::


دوست داشتن کسي که سزاوار دوستي نيست، اسراف در محبت است. اگر ميخواهي هميشه آرام باشي، دلگيريهايت را روي ماسه و شاديهاي خود را بر روي سنگ مرمر بنويس. اگر کسي را دوست داري که تو را دوست ندارد، سعي نکن از او متنفر شوي، بلکه سعي کن او را فراموش کني باشد ، راز عشق بشری بر ما آشکار می گردد

Posted by AzzA at ۱۵:۳۰:: 0 Comments (نظر)::


زخمهاي عشق و ابرهاي پرباران

آشنايي ها چه زود رنگ خاكستري گرفت
و جاده تن خسته تر از هر دوي ما به امتداد خويش مي نگرد
ميداني همسفر سهم من از روزگار شايد تبسمي كوتاست
و من به خود جفا ميكنم كه اين لبخند ساده را نيز از خود ميرانم
كاش روزي فرا مي رسيد كه خستگي را ه را از تن به در مي كرديم
تو بگو ناشكيبايي ام را بر شانه هاي كدامين مهربان ببارم؟
تو بگو بغض خيس چشمانم را بر گونه هاي خيس كدام دريا ببارم؟
هنوز ردپاي مبهمي از زخم عشق در سينه ام مي سوزند
هنوز هم به دنبال اويي ميگردم كه سالهاست گمشده است
سالها پيش دردي عميق مرا در خويش تبخير كرد
و امروز به ابرهاي پرباران رسيدم

Posted by AzzA at ۱۵:۲۱:: 0 Comments (نظر)::


درد را از هر طرف نوشتم درد بود...

Posted by AzzA at ۱۵:۲۰:: 0 Comments (نظر)::


براي سالها مينويسم سالها بعد

كه چشمان تو عاشق ميشود

افسوس كه قصه ي مادربزگ راست بود

هميشه يكي بوديكي نبود

Posted by AzzA at ۱۵:۱۷:: 0 Comments (نظر)::


 
 

  Copyright © 2006      Designed: AzzA