با تو
بي تو
همسفر سايه خويشم وبه سوي بي سوي تو مي آيم
معلومي چون ريگ
مجهولي چون راز
معلوم دلي و مجهول چشم...
اینک
نه هوسی دارم
نه کابوسی
نه رویایی
که چون با تعبیر برابر افتد
گرمای نگاهی باشد
مجاب کننده ی دل
به تپیدن.
چون جنگل
که تنها در شب سر بر می دارد
در به روی جهان بسته ام...
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home