بيا، بيا، براي هميشه
برو، برو، براي هميشه
هر روز و هر روز منتظرم
نه .. نه نميتواند به اين صورت باشد
اگر نميتواني بيايي مرا با خود به آنجا كه هستي ببر
و صداي كودكي كه ميگويد
ميخواهم به خانه بروم تزد پدر و مادري كه دوستشان دارم
مه و مه و آسمان سياه
ستارهها ميدرخشند اما جايي براي قلب پراشوب من نيست
آه ... چه كسي ميتواند مرا به خانه ببرد. خانهاي دور
نترس ... نترس عزيزم
يك دسته گل، يك دانه شن تا پايان زمين
نترس، نترس هرچه زودتر بزرگ شو
منتظر افتاب باش تااميد بياورد
وقتي مه از آسمان برود كودك ميخندد
آواز بخوان و با والدين حرف بزن
وقتي مه برود آسمان روشن خواهد شد
به آفتاب نگاه كن و اميدوار باش
چه كسي ميتواند مرا به خانه ببرد. خانه بس دور است
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home