... جائی برای گریز به تنهائی هام ...

:: Home :: XML ::

۱۳۸۳ اسفند ۵, چهارشنبه

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شير
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگير

اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اونور روزای تاريک
پشت نيم شبای روشن

برای باور بودن
جايی شايد باشه شايد
برای لمس تن عشق
کسی بايد باشه بايد

که سر خستگياتو
به روی سينه بگيره
برای دلواپسی ها
واسه سادگيت بميره

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شير
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگير

حرف تنهايی قديمی
اما تلخ و سينه سوزه
اولين و آخرين حرف
حرف هر روز و هنوزه

تنهايی شايد يه راهه
راهيه تا بی نهايت
قصه هميشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت

اما تو اين راه که همراه
جز هجوم خار و خس نيست
کسی شايد باشه شايد
کسی که دستاش قفس نیست

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شير
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگي

Posted by AzzA at ۰:۵۰::


 
 

  Copyright © 2006      Designed: AzzA